عملیات غرورآفرین بود و پیروزی بخش. والفجر 3 با تمام بزرگی اش منجر به شکست دفاع استراتژیک دشمن شد و عراقی ها با بیش از 10 هزار تلفات در نبردی تمام عیار، قافیه را بدجور به رزمندگان ایرانی باختند و در بلندی های مشرف به مهران زمین گیر شدند.
این عملیات در هفتمین روز از مرداد سال 62 و با هدف تأمین امنیت مهران و برقراری ارتباط میان شهرهای دهلران به مهران و ایلام به مهران، آغاز شد و دو هفته به طول انجامید. فرماندهی این عملیات بر عهده قرارگاه نجف اشرف بود و استعداد این قرارگاه در نیروهای سپاه شامل لشکر41 ثارا...(ع)، لشکر 5 نصر، لشکر 27 محمد رسول ا...(ص)، لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع)، تیپ مستقل21 امام رضا(ع)، تیپ مستقل 11 امیرالمؤمنین(ع)، تیپ مستقل 5 رمضان و در ارتش نیز شامل تیپ 4 زرهی از لشکر 21 حمزه، تیپ 40 سراب (پیاده)، تیپ 84 خرم آباد بود؛ ضمن اینکه هوانیروز و گروه های توپخانه نیروی زمینی ارتش و خلبانان شجاع نیروی هوایی نقش بسیار مؤثری در تسهیل و تکمیل پیروزی ایفا کردند.
در نهایت و پس از پایان این عملیات آزادسازی دو جاده ایلام به مهران و مهران به دهلران میسر شد؛ ضمن اینکه ارتفاعات زالوآب و نمه کلان بو و دشت مهران نیز آزاد شد و برقراری ارتباط جبهه های میانی و جنوبی از طریق دو جاده مذکور میسر شد. در این عملیات همچنین علاوه بر تلفات 10 هزار نفری دشمن، 509 نفر از نیروهای عراقی به اسارت درآمدند، 6هلیکوپتر، بیش از 200 تانک و نفربر، بیش از 200 خودرو حامل نفرات و مهمات و بیش از 20انبار مهمات نیز منهدم شد.
محمود طالبیان از فرماندهان و معاون اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) در سال های دفاع مقدس، درباره روزهای منتهی به عملیات والفجر 3 این گونه می گوید: سال62 بود و وضعیت مهران اصلا خوب نبود. عراقی ها هم عزمشان را برای تصرف این شهر جزم کرده بودند تا به هر ترتیب ممکن، مهران را از ما بگیرند.
محمود طالبیان از فرماندهان و معاون اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) در سال های دفاع مقدس، درباره روزهای منتهی به عملیات والفجر 3 این گونه می گوید: سال62 بود و وضعیت مهران اصلا خوب نبود. عراقی ها هم عزمشان را برای تصرف این شهر جزم کرده بودند تا به هر ترتیب ممکن، مهران را از ما بگیرند.
از سوی دیگر، رفت و آمد برای رزمندگان ما هم مشکل ایجاد کرده بود و امکان تبادل نیرو از غرب به جنوب وجود نداشت. دشمن تحرکات ما را هم زیر نظر گرفته بود. آن ها بعد از عملیات بیت المقدس که منجر به آزادی خرمشهر شده بود، شکست بدی خورده و در بسیاری از جبهه ها عقب نشینی کرده بودند، اما در نقاط مرزی مهم و استراتژیک یا در ارتفاعات مستقر شدند تا در زمان مناسب دوباره حمله کنند. عراقی ها در ارتفاعات «کله قندی» و در فاصله کمتر از 10 کیلومتر تا مهران مستقر شده بودند. این ارتفاعات به خوبی به جاده مهران به ایلام مشرف بود. آن ها همچنین در جنوب مهران در ارتفاعات «قلاویزان» حضور داشتند و مترصد فرصتی برای حمله بودند.
او می افزاید: عملیات والفجر 3 در حقیقت بعد از چند عملیات نه چندان موفق انجام شد؛ در والفجر مقدماتی آن گونه که باید و شاید به اهداف مورد نظر نرسیدیم. والفجر یک بیشتر برای انهدام مواضع دشمن بود و والفجر 2 در غرب کشور و در منطقه پیرانشهر و حاج عمران انجام شد. با این حال برای اثربخشی بیشتر، در فاصله کمی بعد از این عملیات بود که والفجر 3 را آغاز کردیم.
او از وضعیت آن روزهای تیپ مستقل 21 امام رضا(ع) این گونه می گوید: فرمانده ما آن زمان حاج باقر قالیباف بود و نیروهای دیگری هم به ما پیوسته بودند. واحد اطلاعات و عملیات این تیپ هم واحد نوپایی بود. تعدادی از بچه ها از قبل بودند و تعدادی هم به جمع ما اضافه شدند و قرار بود برای عملیات والفجر3 آماده شویم.
برخی افراد متأسفانه گمان می کردند ما صبح تصمیم می گرفتیم و شب می زدیم به خط مقدم و پیروزی هم به آسانی به دست می آمد. پیروزی های بسیاری که در دوران دفاع مقدس به دست آوردیم به دلیل برنامه ریزی ها و محاسبات کامل و بلند مدت بود
او پیش از آنکه به دل خاطرات بزند، ترجیح می دهد از برخی دیدگاه های نادرست که پیروزی در عملیات ها را تنها ناشی از حمله ای پیش بینی نشده و بدون برنامه ریزی می داند، گله کند: برخی افراد متأسفانه گمان می کردند ما صبح تصمیم می گرفتیم و شب می زدیم به خط مقدم و پیروزی هم به آسانی به دست می آمد. پیروزی های بسیاری که در دوران دفاع مقدس به دست آوردیم به دلیل برنامه ریزی ها و محاسبات کامل و بلند مدت بود. برای برخی عملیات ها حتی از 6 ماه قبل طرح و برنامه داشتیم. این گونه نبود که به قول برخی ها «هیئتی» به خط بزنیم و خیلی سریع پیروزی به دست بیاوریم.
او ادامه می دهد: کار من و دوستانم، بررسی و تجزیه و تحلیل اطلاعات بود تا با کمترین میزان شهادت و جانبازی نیروها به پیروزی برسیم و اهداف ما نیز سریع تر محقق شود.
او می گوید: جاده ای که در مسیر مهران قرار داشت، محور عملیاتی تیپ امام رضا(ع) بود. یک ضلع شناسایی ها برای آن عملیات وظیفه تیپ امام رضا(ع) بود، ضلع بعدی در ارتفاعات بود و لشکر 5 نصر کار شناسایی اش را برعهده داشت و در ارتفاعات قلاویزان نیز لشکر و تیپ های دیگر عملیات شناسایی را دنبال می کردند.
او می گوید: در جاده مهران و مقابل ما رودخانه «کنجانچم» قرار داشت و بعداز رودخانه هم پایگاههای عراقیها بود که هر 400 تا 500 متر یک خاکریز زده و مستقر شده بودند. پشت سر این پایگاه هم یک کیلومتر فضا دراختیار عراقیها بود و قبل از آن هم ارتفاعاتی قرار داشت که عراقیها به آن مسلط بودند.
شاید لازم باشد به این نکته اشاره کنم که در دوران دفاع مقدس ما وقتی بخشی از خاک عراق را تصرف میکردیم، مین یا مانعی برای جلوگیری از پیشروی عراقیها در مسیرمان تعبیه نمیکردیم، اما آنها همواره با سیم خاردار و مینگذاریهای فراوان، تلاش میکردند مانعاز بازپسگیری بخشهای اشغالی مناطقی از کشورمان شوند. درحقیقت آنها از پاتک و عملیاتهای ما واهمه داشتند و این مسئله درباره مهران و عملیات والفجر3 هم صدق میکرد.تیپ21 امامرضا(ع) در همین منطقه 3محور را شناسایی کرده بود؛ بهعبارتی مسیر و راههایی را شناسایی کرده بودیم که بتوانیم شبانه و بدون اینکه شناسایی شویم، رزمندگانمان را به دشمن نزدیک کنیم تا بتوانیم اصل غافلگیری را بهخوبی اجرا کنیم.
این 3محور شامل فرخآباد در نزدیکی مهران، محور دوم در میانه مسیر و محور سوم در نزدیک پاسگاه دُراجی و پاسگاه «زالوآب» بود. در شناسایی محور فرخآباد، من با چند نفر دیگر از رزمندگان حضور داشتم. در محور میانی هم شناسایی مناسبی صورت گرفته بود. شهیدشریف، فرمانده گردان الحدید در این محور تلاشهای شایانتوجهی انجام داد. در محور دراجی و زالوآب در شروع عملیات مقداری دچار مشکل شدیم. در تمام محورها موفق بودیم، اما این دو پاسگاه و ارتفاعات کلهقندی را نتوانستیم بگیریم. البته این فقط برای شروع عملیات بود و توانستیم 10 روز بعد از آغاز عملیات، این مناطق را هم آزاد کنیم.
درحقیقت وارد مسیر دشمن شده بودیم و شناسایی را انجام دادیم. شناسایی صورت گرفت و در مسیر برگشت در جاده، ماشین عراقیها را دیدیم. بدون اینکه متوجه حضور ما شوند مخفی شدیم و خوشبختانه به دام آنها نیفتادیم
او درباره موفقیت در بازپسگیری این مناطق نیز میگوید: پایین پاسگاه دراجی یک خاکریز ایجاد و از دو طرف با دشمن مقابله کردیم. در پاسگاه زالوآب و پاسگاه دراجی برای شناسایی مشکلات زیادی داشتیم، بهگونهایکه بچههای ما باید مدتها در بیابان حرکت میکردند تا به رودخانه و بعد از عبور از رودخانه به پاسگاهها برسند. هر شب که می رفتیم به مشکلی برمیخوردیم. خانهای قدیمی قبل از رودخانه وجود داشت که مخروبه بود. قرار شد شبانه برای شناسایی وارد این خانه بشویم و با دوربین تحرکات دشمن را شناسایی کنیم و شب بعد هم برگردیم. چند نفر از بچههای تخریب با بچههای اطلاعات و عملیات به سمت این خانه مخروبه حرکت کردند. شب بعد هم قرار بود برگردند. اما هیچیک برنگشتند. گمان کردیم شهید شدهاند.
او میگوید: تیمی راه انداختیم برای اینکه ببینیم سرنوشت تیم قبلی چه شده است. در ارتفاعات هم دوربین دید در شب کار گذاشتیم تا بتوانیم جاده و حضور احتمالی تیم قبلی را رصد کنیم. تیم جدید، پیکر دو شهید (شهیدحسینی و شهیداستیری) را یافتند، اما هر چه تلاش کردند از حمیدرضا دهنوی که نفر سوم این تیم بود خبری نیافتند. مانده بودیم چه بر سر حمیدرضا دهنوی آمده است. هرچند بچههای اطلاعات و عملیات بسیار محکم بودند و حتی به نیروهای خودی هم اطلاعات نمیدادند، بههرحال بیم اسارت و شکنجه درباره حمیدرضا دهنوی وجود داشت.
این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان میکند: وقتی ماجرا را به شهید چراغچی که در آن زمان قائممقام لشکر5 نصر بود اطلاع دادیم، همان روز اول عملیات با موتور برای جستوجوی حمیدرضا دهنوی راهی شد و پیکرش را پیدا کرد. ظاهرا او در همان خانه مخروبه بهشدت مجروح شده و تلاش کرده بود خودش را به ما برساند اما در میانه راه شهید شده بود.
در محور شناسایی دوم که بین پاسگاه دراجی و فرخآباد بود، باید در یک جاده و بهسمت رودخانه کنجانچم حرکت میکردیم. نیاز بود از بین دو پایگاه عبور و یک کیلومتر به سمت منطقه دشمن حرکت کنیم. خیلی سخت بود که بدون اطلاع دشمن وارد این مناطق بشویم. ما از رودخانه و سیم خاردار و جاده پشت سر دشمن هم عبور کردیم. درحقیقت وارد مسیر دشمن شده بودیم و شناسایی را انجام دادیم. شناسایی صورت گرفت و در مسیر برگشت در جاده، ماشین عراقیها را دیدیم. بدون اینکه متوجه حضور ما شوند مخفی شدیم و خوشبختانه به دام آنها نیفتادیم. چون در مرحله شناسایی بودیم، اگر لو میرفتیم ممکن بود بخش زیادی از عملیات دچار مشکل شود.
طالبیان میافزاید: وظیفه بچههای اطلاعات و عملیات در مرحله اول شناسایی مناطق بود؛ بعد هم رساندن رزمندگان به نقطه مدنظر برای آغاز عملیات؛ ضمن اینکه باید محاسباتی هم برای مواقع قفلشدن عملیات و گریز نیروهای خودی از مهلکه مییافتند.
تا اینجای کار به روز و شبهای قبل از عملیات برمیگردد. از او میخواهیم به شب عملیات و آنچه اتفاق افتاد، سرک بکشیم و او میگوید: محور ما همانگونهکه گفتم مشخص بود و ما باید از سمت راست جاده مهران، عملیات را توسط تیپ21 آغاز میکردیم و از 3محور یادشده از رودخانه و بعد از آن، از سیمخاردارهایی که عراقیها در مسیر ایجاد کرده بودند میگذشتیم.
در ادامه هم باید پایگاههای دشمن در چپ و راست جاده را منفجر میکردیم و به کنار رودخانه بر میگشتیم و از شب تا صبح، پشت رودخانه یک خاکریز ایجاد میکردیم. باید آنها را از ارتفاعات به دامنه و در ادامه به دشت میکشاندیم؛ در این کار هم موفق بودیم. پاسگاه زالوآب 10روز در مقابل ما مقاومت کرد و بالاخره این پاسگاه را آزاد کردیم و ارتفاعات کلهقندی را هم به دست آوردیم.
پیروزیهای ما همچنان ادامه یافت و ارتفاعات قلاویزان را هم فتح کردیم و دشمن بهناچار وارد دامنه کوه و دشت شد. بعد از این بود که مهران آزاد شد و بخش شایانتوجهی از ارتفاعاتی که دشمن در آن حضور داشت نیز به تصرف نیروهای ما درآمد. نقش خراسانیها در این عملیات برجستهتر از دیگر استانها بود.